محل تبلیغات شما



 

(کتاب غزلیات حافظ یکی از پر طرفدار ترین کتاب های شعر در بین کتب ادبیات ایران است. در این کتاب شما می توانید با غزلیات بسیار زیبا و عرفانی حافظ شیرازی آشنا شوید.

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی (زاده ح. ۷۲۷ (قمری) – درگذشته ۷۹۲ (قمری))، معروف به لسان‌الغیب، ترجمان الاسرار، لسان‌العرفا و ناظم‌الاولیا شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. او از مهم‌ترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در سده‌های هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او به گونه‌ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگ‌داشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. مطابق تقویم رسمی ایران این روز را روز بزرگ‌داشت حافظ نامیده‌اند.

هر کس که غزلیات و شعر عاشقانه حافظ را در ترانه های سنتی و جاهای مختلف شنیده باشد بدون شک شیفته سادگی و در عین حال زیبایی غزلیات حافظ می شود. در ادامه نگاهی داریم به زندگی نامه حافظ شیرازی :

شیخ حافظ شیرازی در سال 727 هجری قمری برابر با سال 1326 میلادی در شیراز متولد شد. بهاالدین، پدر حافظ تاجر زغال سنگ بود. حافظ دو برادر بزرگ تر از خودش داشت ( طبق روایتی دیگر، یک خواهر و یک برادر داشته است).

گفته شده حافظ در سنین کودکی و با گوش کردن به صوت قرآن پدرش توانست کل قرآن را حفظ کند و علت تخلص حافظ” نیز به این دلیل می باشد. همچنین دردوران نوجوانی اشعار شاعران بزرگی همچون سعدی، عطار، مولانا و نظامی را از بر بود.

هنگامی که پدر حافظ از دنیا رفت بدهی های زیادی داشت و حافظ و مادرش با دنیایی از قرض به نزد عمویش رفتند. به دلیل فقر و تنگدستی، حافظ مجبور شد مدرسه روزانه را رها کرده و از سن کم در یک مغازه لباس و سپس در نانوایی کار کند.

 

القاب حافظ شیرازی

حافظ دارای تخلص و القاب متعددی می باشد که از آن جمله می توان به لسان الغیب، ترجمان الاسرار، لسان العرفا، ناظم الاولیا، بلبل شیراز، خواجه عرفان، خواجه شیراز، کاشف الحقایق، مجذوب سالک و ترجمان اللسان اشاره کرد.

آثار حافظ شیرازی

حافظ شیرازی از همان زمان که در قید حیات بود، در سراسر جهان اسلام توسط شاعران معاصر از بغداد تا هند مورد تحسین واقع شده و امروز محبوب ترین شاعر در میان ایرانیان و از شاعران بزرگ جهان است که آثار او در اکثر کتابخانه های بسیاری از کشورها از جمله آذربایجان، ارمنستان و گرجستان به وفور یافت می شود.

اشعار حافظ توسط بسیاری از شاعران و بزرگان دنیای غرب از جمله گوته، ثورو و رالف امرسون مورد تحسین و از حافظ به عنوان شاعر شاعران” نام برده شده است. در سال 1771 میلادی، آثار حافظ توسط ویلیام جونز (محقق هندی) برای اولین بار به انگلیسی ترجمه شد.

– دیوان حافظ شامل 500 غزل، 42 رباعی و چندین قصیده می باشد که در طول 50 سال سروده است. از آن جایی که حافظ تنها در لحظاتی که خاص و الهام بخش بود به سرودن اشعارش می پرداخت، به طور متوسط در هر سال فقط 10 غزل سروده و تمرکز او خلق اثری شایسته مقام واقعی معشوق بوده است.

– گردآوری دیوان حافظ که توسط محمد گل اندام در سال 1410 میلادی و 22 سال بعد از مرگ حافظ تالیف شده است.

– یکی از شاگردان حافظ به نام سید کاظم انور 569 غزل از حافظ را جمع آوری کرد.

اشعار حافظ از نگاه غربی ها

گوته و امرسون از مشهورترین افرادی هستند که حافظ را مورد تحسین قرار داده و هر دوی آن ها اشعار حافظ را به انگلیسی ترجمه کردند و گوته پس از بررسی ژرف اشعار، به سادگی گفت:” حافظ همتایی ندارد!”

اشعار حافظ توسط متفکران بزرگ دنیای غرب از جمله نیچه و آرتور کانن دویل (خالق شخصیت شرلوک هولمز) مورد ستایش قرار گرفته است. گارسیا لورکا و یوهانس برامس حافظ را ستوده و حتی گفته می شود ملکه ویکتوریا در مواقع خاص و ضروری از دیوان حافظ م می گرفته است!

نیچه در نوشته هایش بارها از نام حافظ در کنار گوته یاد کرده و از هر دو به عنوان قله های خردمندی ژرف نام برده است.

سخنان بزرگان غرب درباره حافظ

گوته: حافظ در اشعارش حقیقت انکارناپذیر را ماندگار کرده است…. او هیچ همتایی ندارد!

امرسون: حافظ از چیزی نمی ترسد، او بسیاری چیزها می بیند، کل را می بیند و تنها فردی است که آرزوی دیدنش را داشته ام یا دوست دارم مانند او باشم.

ادوارد فیتزجرالد: حافظ بهترین نوازنده کلمات است.

ای.جی. باربری: حافظ در میان هموطنانش همانند شکسپیر برای ما، مورد احترام است.

منبع:خبر گزاری فارس)

 

 

 

 


 

 

تصویر حافظ در موزیک

20سالی می شود که در کنار کتاب خواندن با موضوعات موفقیت ، رمان های ایرانی و خارجی ، شعر ، ادبیات کودک و نوجوان ، روانشناسی ، مذهبی ، دیوان حافظ و اشعار زیبایش همدم روزانه و شبانه من است و در این 20سال روزی نبوده که اشعاری از حافظ را نخوانم 

در کنار این 20سال خواندن اشعار حافظ تک بیت هایی را برای مشاعره برای خودم یادداشت و حفظ کرده ام . 

امروز تصمیم گرفتم این تک بیت ها را با شما عزیزان سهیم شوم 

این تک بیت ها را به صورت حروف الفبا تقسیم بندی نموده ام و به مرور آنها را بروز رسانی خواهم کرد 

برای دسترسی به اشعار مشاعره حافظ در قسمت برچسب های وبلاگ در گوشه صفحه به موضوع (مشاعره با اشعار حافظ )مراجعه فرمایید . 

 

منتظر نظرات ارزشمند شما هستم .

 

مشاعره با اشعار حافظ

 

 

 


 

امروز این مقاله بسیار عالی را خواندم و در وبلاگم با ذکر منبع به رسم  امانت داری قرار میدهم امیدوارم شما بخوانید و لذت بریید .

با این مقاله امروز بیشتر از قبل دلم گرم شد به راه تشویق و ترویج فرهنگ حافظ خواندن در وبلاگم ادامه دهم . منتظر نظرات ارزشمند شما هستم.

عکس نوشته اشعار حافظ

عکس نوشته

تأثیر خواندن اشعار حافظ بر بهبود وضعیت روانی افراد

روان آنلاین: دیر زمانی است که مردم، به هنگام مواجهه با دشواری‌ها و یا موقع روبه‌رو شدن با تعت در زندگی روزمره‌ی خود به دیوان حافظ تمسک می‌جویند و با خود می‌گویند: زده‌ام فالی و فریاد رسی می‌آید.» بی‌گمان این عادت دیرینه‌ی مردم، این سوأل را به هر ذهن پویایی می‌افکند، که چه رازی در این گنجینه‌ی اسرار وجود دارد که مردم، عاقبت نیک یا بد کار خود را از طریق تفأل به آن می‌طلبند؟ آن‌ها در مواقع شادی و اندوه،  نگرانی و تردید به سراغ دیوان حافظ می‌روند و مراد دل خود  را از او می‌جویند وآرام می‌گیرند. اقبال به حافظ به گروهی ویژه منحصر نیست، از عارف و عامی و پیر و جوان همه به او ارادت می‌ورزند. شعر حافظ حتا مرزها را در نوردیده و تمامی انسان‌ها را مجذوب خود ساخته است، به طوری‌که گوته» شاعر شهیر آلمانی  وقتی با اشعار او آشنا شد، نوشت: ناگهان با عطر آسمانی شرق و نسیم روح‌پرور ابدیت که از دشت‌ها و بیابان‌های ایران می‌وزید، آشنا شدم و مردی شگرف را شناختم  که شخصیت شگفتش مرا سرا پا مجذوب کرد.» او دیوان شرقی- غربی خود را با الهام از اشعار حافظ سرود و در سراسر این دیوان به شکل آشکار یا پنهان، این نکته را تذکر داد که شرق و غرب از هم جدا نیستند و به ناگزیر باید به هم نزدیک شوند. ( فدایی، ۱۳۸۱)
به گفته‌ی حافظ:
یکی‌ست ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی

نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی  نیز در باب حافظ گفته است: اعجاز توست که از طبع بشری فانی چنین اثری جاودانی پدید آوردی و یک‌شبه ره صد ساله رفتی».

حافظ: طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک‌شبه ره صدساله می‌رود

اگر به تقسیم‌بندی انواع ادبی از دید بزرگان ادب فارسی نظری بی‌افکنیم، در می‌یابیم که اشعار حافظ بیش‌تر از نوع ژانرهای غنایی می‌باشد. این نوع شعر بیش‌تر مبین عواطف و احساسات درونی آدمی است. یعنی شاعر باسرودن این اشعار می‌خواهد عواطف واحساسات خود را متجلی سازد. اگر در دیدگاه‌های روان‌شناختی غور کنیم،  در می‌یابیم که در رویکرد روان‌تحلیل‌گری بیان عواطف و احساسات توسط شخص بیمار باعث تخلیه‌ی آن‌ها شده و زمینه‌ی درمان فرد مهیا می‌شود. با استناد به نظر بروئر بیان عواطف مناسب در برابر یک رویداد، باعث درمان فرد می‌شود.» (شیلینگ، ۱۳۷۹)

    ناهُشیار یا ناخودآگاه تأثیر قدرت‌مندی بر تفکر ما دارد و تجارب آسیب‌زای دوره‌ی کودکی تأثیر شگرفی بر ناهشیار می‌گذارد. (کولودونیسکی، کورت، ۲۰۰۶) در واقع با خواندن اشعار حافظ که به زیباترین شکل عواطف انسانی را در قالب شعر بیان کرده است، افراد به بیان احساسات خود می‌پردازند وگویا زبان حافظ را به عاریت می‌گیرند تا حرف دل خود را بزنند و به روان‌پالایی دست می‌یابند. آن‌ها با گفتن خواسته‌های خود به کلام حافظ تعت ناهشیار خود را به قسمت هشیار می‌آورند و با کسب بینش نسبت به انگیزه‌ها و عواطف خود به آرامش می‌رسند.
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخه‌ی شربتم بخوان

    اهداف اصلی روان‌کاوی برطرف نمودن عوارض وآسیب‌ها از طریق به هشیاری درآوردن افکار و احساسات سرکوب شده می‌باشد. هر اندازه این هدف به دست آید، بیمار کنترل زندگی خود را دوباره به دست می‌گیرد و بهتر می‌تواند تصمیم‌گیری کند  و خود و دیگران را به صورت مستقیم، هشیار و دقیق تجربه می‌کند. نقش ناخودآگاه در زندگی فرد بسیار تعیین کننده است و حافظ به وجود آن پی برده است:
در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست
که من خموشم و اودر فغان و در غوغاست

    تداعی آزاد یکی از فنونی است که در این دیدگاه به منظور دست‌یافتن به انگیزه‌ها و تمنیات این ضمیر اندرونی است که هر یک از ابیات شعر حافظ ما را مسافر اندرون خود می‌کند، تا به ماهیت آن پی بریم. بر حسب یونگ ناخودآگاه شخصی  عبارت است از اندیشه‌ها، احساسات و انگیزه‌های فرد که زمانی برای او خودآگاه بوده، اما به علل روان‌شناختی به ناخودآگاه رانده شده و ظاهراً فراموش شده است، لیکن در آن‌جا به حیات خویش ادامه می‌دهد و ما تجلیات آن‌را  در همه‌ی امور  زندگی  به صورت غیر مستقیم،  می‌بینیم. در رویاهای شبانه، خیال‌بافی‌های روزانه، رفتارهایی که انگیزه‌ی آن‌ها را نمی‌دانیم، تصمیم‌گیری‌هایی که ظاهراً با خواست و یا مصلحت ما هماهنگ نیست و یا آفرینش‌های هنری دیده می‌شود.( فدایی، ۱۳۸۷)

جبر و اختیار در شعر حافظ

  در دیدگاه روان‌کاوانه کلیه‌ی فعالیت‌های انسان تحت سایه‌ی جبر قسمت ناهشیار و هشیار شخصیت اوست  و انسان هرگز آزادانه و خودانگیخته عمل نمی‌کند. اریک فروم که جزء  نو فرویدی‌ها به حساب می‌آید بر این عقیده است که  عشق ورزیدن یک هنر است، همان‌گونه که زیستن هنر است، او عشق را یک هنر بر می‌شمرد و مشکل عشق را، مشکل استعداد می‌شمارد و انسان را بدون داشتن استعداد از گام برداشتن در راه عشق بر حذر می‌دارد، این‌جاست که حافظ متهم به جبرگرایی نیز از اختیار سخن می‌گوید و اولین راه پیروزی در راه عشق را کوشش و نقطه‌ی آغازین آن را اراده‌ی انسان می‌داند:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری

     اما حافظ  بخش بزرگی از ناکامی‌ها و نداری‌های آدمی را محصول تقدیرمی‌داند  و به فردی که گرفته و ناراحت است می‌گوید:

چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند

گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
و یا رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست»

    که با خواندن آن  هر فردی می‌داند که او خود مسئول تمام مشکلات خود نیست و بهتر است بپذیرد که:
در دایره‌ی قسمت ما نقطه‌ی تسلیمیم
لطف آن‌چه تو اندیشی، حکم آن‌چه تو فرمایی

   اما از سویی هم فرد را به تلاش و پشت‌کار فرا می‌خواند که شرایط دشوار را بر خود هموار کند:
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه وروش می‌رو که با دلدار پیوندی
و یا: ذره را گر نبود همت عالی حافظ
طالب چشمه‌ی خورشید درخشان نشود
و یا: مگذران روز سلامت به ملامت حافظ
چه توقع زجهان گذران می‌داری

    این نوع نگرش در نظریه‌ی اسنادی واینر» منجر به نوعی خوش‌خدمتی می‌شود که این سوگیری اسنادی در کارکرد بهنجار روان آدمی کارگر می‌افتد، چرا که فرد پیروزی‌هایش را محصول عمل خود می‌داند و شکست‌هایش را نتیجه‌ی عوامل محیطی، در نتیجه همیشه احساس آرامش می‌کند و به سلامت روانی مطلوب، دست می‌یابد. ( پنتریچ، شانک، ۱۳۸۶) در شعر حافظ فلسفه‌ی مانی نیز انعکاس یافته است که می‌گوید: تاریکی نور را بلعید و در خود اسیر کرد.» نمونه‌های باستانی نوع انسان به صورت عشق، عاشق و معشوق،  فرمانروا، مهر و خورشید، شادی و رسیدن ایام شادمانی، غم هجران که در نهایت به شادی می‌رسد، در اشعار او فراوان آمده است. ( فدایی، ۱۳۸۱)

حافظ و رویکرد آدلری

     نظریه‌ی آدلر، برعکس دیدگاه روان‌کاوی فروید به جای تأکید بر انگیزه‌های جنسی بر انگیزه‌های اجتماعی تأکید دارد و به جای تأکید بر ناهشیاری، بخش هشیار شخصیت آدمی را مورد تأکید قرار می‌دهد، برای درمان فرد باید، اهداف او را دریافت و سبک زندگی مبتنی بر این اهداف را شناخت و سپس به اصلاح آن مبادرت نمود، رویکرد وی جنبه‌ی پدیدار شناختی دارد و این باورها ی فرد در مورد یک رویداد است که مهم می‌باشد نه خود رخدادهای بیرونی، بنابراین وی پایه‌های شناخت‌درمانی را پی می‌ریزد و درمان‌گر باید به اصلاح  باورهای فرد می‌پردازد تا فرد از حقارت رها شود و به برتری دست یابد. (کولودونیسکی، کورت، ۲۰۰۶) و به گفته‌ی حافظ:

عزیز مصر به رغم برادران غیور

  ز قعر چاه درآمد به اوج ماه رسید»

 و اگر حس حقارت به عقده مبدل گردد و سبک برتری‌جویی اتخاذ نگردد، انتقام‌جویی روش دیگری برای دست‌یابی به اهداف زندگی است.
حافظ: طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد»

علاقه‌ی اجتماعی که معیار سلامت فرد است در این دیدگاه اهمیت بسیاری دارد و در اشعار حافظ جایگاه ویژه‌ای می‌یابد.
حافظ:

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

                باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود»

و یا: درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد»
یا: سینه مالامال درد است ای خدایا مرهمی
دل زتنهایی به جان آمد خدا را مرهمی»

    و گاه به شیوه و نوع ارتباط تأکید دارد و چگونگی با دیگران زیستن را  تبیین می‌کند:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی»

و یا: اگر رفیق شفیقی درست‌پیمان باش

                    حریف خانه وگرمابه وگلستان باش»

و یا: نیک‌نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار

خودپسندی جان من، برهان نادانی بود»

و یا: دلا مباش چنین هرزه‌گرد هر جایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود»

اگر از دیدگاه آدلر، اضطراب ناشی از یأس ناامیدی  فرد در رسیدن به اهداف زندگی است، حافظ همیشه امیدواری را در دل‌ها زنده می‌کند و غبار یأس از چهره‌ها می‌شوید.

یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه‌ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

و یا: مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

 

  در رویکرد آلبرت الیس که متأثر از نظریات رواقیون و فلسفه‌ی تائوئیسم است، نگرش‌ها و تفکرات صحیح ما پشتوانه‌ی هیجان‌ها و رفتارهای ما می‌باشند. یعنی برای این‌که فردی را درمان کرد باید به شناخت‌های معیوب او در قبال رویدادها پی برد و سپس آن‌ها را اصلاح کرد و تفکرات منطقی را جایگزین باورهای غلط نمود. (شیلینگ، ۱۳۷۹) حافظ نیز در تأکید بر باورهای صحیح به جای  شناخت‌های معیوب همت گماشته و به ما توصیه می‌کند در گیرودار زندگی روزمره از اندیشه‌های منطقی پیروی کنیم.

به طور مثال می‌گوید:
چون سرآمد دولت شب‌های وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم»

و یا : حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او؛
گر به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم»

    و یا:دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت؛

دائماً یک‌سان نباشد حال دوران غم مخور»

و یا: این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود؛
ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست»

و یا:باز گویم که در این واقعه حافظ تنهاست؛

غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر»

و یا:باغبان گر چند روزی صحبت گل بایدش؛
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش»

 و یا:ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام

جمشید نیز دور نماندی زتخت خویش»

اما بر حسب مایچن بام» خود گویی‌های منفی باعث تقویت باورهای غلط و پایداری آن‌ها می‌شود و ناراحتی تولید می‌کند و خودگویی‌های مثبت باعث بهبود اوضاع روانی انسان خواهد شد و حافظ نیز در این زمینه اشعاری دارد که با سلاست و زیبایی ما را به خودگویی‌های مثبت دعوت می‌کند:
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است؛
بهتر آن‌است که من خاطر خود خوش دارم
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه؛
که هر که بی‌هنر افتد نظر به عیب کند

معنادرمانی و حافظ

اگزیستانسیالیست‌هایی چون هایدگر بر این باور اند که حالات خلقی و عاطفی ما در شکل‌گیری نوع باورها و تفکرات و نحوه‌ی پردازش اطلاعات ما  تأثیر می‌گذارند، به‌طوری که هنگام افسردگی یا غمگینی زیاد، دنیا را تاریک و یک‌نواخت می‌بینیم و در حالات شور و اشتیاق و خوشی روشن و زنده و جذاب. شرایط خاص چون وجود اضطراب و افسردگی، طریقه‌ای که اطلاعات پردازش می‌شوند را تغییر می‌دهند، تئوری‌های شناختی و رفتاری نیز بر این حالات تأکید می‌ورزند که فرایندهای شناختی به فرایندهای عاطفی پاسخ می‌دهند و عکس این حالات نیز صادق است.

در تحقیقات باور و تیزدل (نقل از مایر، ۱۹۶۱) ثابت شده که افسردگی سرعت پردازش اطلاعات را کند می‌کند و در آن یادآوری وقایع منفی زیاد می‌شود، ولی خلق مثبت بر  یادآوری وقایع مثبت اثر گذاشته و یادآوری آن‌ها را بیش‌تر می‌کند. طرح‌واره‌ها سازماندهی ذهنی و روانی تجارب‌اند که طریقه‌ای که اطلاعات سازماندهی می‌شوند را متأثر می‌سازند. در دیدگاه حافظ حالات خلقی فرد بر طرح‌واره‌های شناختی او تأثیر می‌گذارند و هم‌چنان‌که در رویکرد شناختی گفته شد، طرح‌واره‌های شناختی نیز بر حالات خلقی بی‌تأثیر نیستند اما حالات خلقی نیز بر باورهای ما اثر دارند:
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؛
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

علاوه براین دعا خود عاملی مهم در بهبود حالات روانی و تسکین غم‌های ما است به‌طوری‌که سیمون وی (نقل از ناقد، ۱۳۸۳) بر این باور است:هر زمان انسانی با این ایده‌ی یگانه که درک خود از حقیقت را افزایش دهد، به تمرکز و دقت بپردازد، حتا اگر تلاش او هیچ ثمر محسوسی تولید نکند، استعداد بیش‌تری برای به چنگ آوردن حقیقت می‌یابد.» و نیز می نویسد: در ظلمات جاودان، کلاغی درمانده از یافتن غذا،  نور را آرزو کرد و زمین روشن شد.»
حافظ می‌گوید:هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ؛ از یمن دعای شب و ورد سحری بود.»
و نیز می‌سراید:ما برآریم شبی دست و دعایی بکنیم؛ چاره‌ی این دل غم‌دیده به جایی بکنیم.»

دیدگاه انسان‌گرایی و حافظ

این دیدگاه به رویکرد انسان‌گرایان تعلق می‌یابد و به مراجع محوری اشتهار یافته است. تصورات ذهنی افراد از پدیده‌ها را مورد توجه قرار داده و به پدیدارشناسی اهمیت قائل شده است. او معتقد است فرد محیط خارج را تجربه می‌کند، تمامی تجاربی که به خودمان منسوب می‌کنیم، دنیایی برایمان پدید می‌آوردکه به آن خود» گفته می‌شود، این همان بخش از دنیای پدیداری است که تجربه‌ی فرد از خودش را تشکیل می‌دهد. ( میلین، ۱۳۸۸)  فرد در زندگی باید خود واقعی‌اش را کشف کند و از خودپنداره‌ی مثبت برخوردار شود. والدین با ایجاد شرایط ارزشمندی ، ایدآل‌هایی را برای کودک در نظر می‌گیرند که او را از خود واقعی‌اش دور می‌کند. راجرز با تأثیرپذیری از فلسفه‌ی تائوئیسم چینی معتقد است، باید به یک‌فرد کمک شود تا خود راه خودش را پیدا کند، حافظ نیز در برخی از چکامه‌هایش چنین می‌گوید:
ساقیا سایه‌ی ابر است و بهار و لب جوی؛
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
من نگویم که برو با که نشین و چه بنوش؛
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی.»

حافظ نیز بر این باور است که اعمال شرایط ارزشمندی  زمینه‌ی از خود بیگانگی فرد را فراهم می‌کند.
خرقه‌ی زهد و جام می گرچه نه در خور هم‌اند؛
این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو

صداقت و خلوص نیز که از اصول رویکرد راجرز است در دیدگاه او اهمیت دارد:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست؛
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست.

و ایجاد هم‌دلی را چنین شیوا بیان می‌کند:
بنال بلبل اگر با منت سر یاری‌ست؛
که ما دو عاشق زاریم وکار ما زاریست
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل؛
توان شناخت به سوزی که در سخن باشد»

و یا در مورد رازداری که از اصول هر مشاوره‌ای است می‌گوید:
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند؛
هر که این کار ندانست در انکار بماند
پیش زاهد از رندی دم نزن که نتوان گفت؛
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی»

وجود فاصله بین خودواقعی و خودایدآل  سبب اضطراب می‌شود که حافظ نیز آن را در اشعار خود به زیبایی سروده است:
صلاح کار کجا و من خراب کجا؛
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجاب»

و کنار آمدن با خودواقعی که زمینه‌ساز سلامت روانی است
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی؛
تا نشیند هر کسی اینک به جای خویشتن»
و یا:
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف؛
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی»

مازلو»  نظریه‌پردازی دیگر از این مکتب است که یکی از ویژگی‌های افراد خود شگوفا را استقبال از حالت بلاتکلیفی و ظرفیت تحمل ودیگری خودمختاری و هدایت درونی می‌داند . روان‌شناسان پس از ۲۵ سال تحقیق در دانشگاه جان هاپکینز به این نتیجه دست یافتند که اعاده‌ی روحیه‌ی مراجع به دو هدف بستگی دارد: هدف اول جنگ با نگرش‌ها و هیجانات مخرب نظیر ترس و یا نا امیدی  و تشدید هیجاناتی است که سلامت ما را بیش‌تر تأمین می‌کند، نظیر امیدواری و اعتماد به نفس و هدف دوم: یعنی بالا بردن احساس تسلط وکنترل بیمار بر خود واز آن طریق بر محیط . در دیدگاه حافظ به داشتن ویژگی‌های خودشگوفایی تشویق می‌شوند. از جمله عدم تأثیرپذیری از دیگران، کنترل درونی و اعتماد به نفس و توان‌مندی و بلندهمتی می‌باشد.

حافظ گفته است:
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک؛
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو.»
و یا:
همایی چون تو عالی‌قدر حرص استخوان تا چند؛
دریغ آن سایه‌ی همت که بر نااهل افکندی»
و یا:
ترسم کز این چمن نبری آستین گل؛
کز گلشن‌اش تحمل خاری نمی‌کنی»
و یا:
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای؛
ور خود از تخمه‌ی جمشید و فریدون باشی»
و یا:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود؛

زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است»

گشتالت درمانی و حافظ

اگر در گشتالت درمانی و رویکرد پر  توجه بر زمان حال  مورد تأکید است و هدف درمان به یک‌پارچگی و تمامیت رساندن فرد می‌باشد، شخصیت از دیدگاه پرز» در حال شکوفایی مداوم و آشکارسازی پیوسته است این فرایند همان بالیدگی فرد است. (شیلینگ، ۱۳۷۹)  در این دیدگاه  انسان دائماً در حال شدن است، اما هیچ‌گاه به طور کامل نمی‌رسد. مردمی که دچار آسیب می‌شوند به جای این‌که سعی کنند خودانگاره‌ی خود را تحقق بخشند و به خودشکوفایی برسند، سعی دارند، خودانگاره‌ی غیر واقعی و تحریف شده‌ای که از خود دارند را تحقق بخشند، انسان تنها می‌تواند خود را در زمان حال تجربه کند. گذشته وآینده تنها در زمان حال از طریق به یاد آوردن و پیش‌بینی کردن می‌تواند به تجربه درآید. حافظ قرن‌ها پیش در این زمینه سخن گفته است:
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا؛
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم»
و یا:
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی؛
مایه‌ی نقد روان را که ضمان خواهد شد»

   و یا در مورد جدی نگرفتن رویدادها چنین گفته است:
گفت آسان گیر بر خود کارها از روی طبع؛
سخت می‌گیرد جهان بر مردمان سخت‌کوش»

      و خودشناسی حافظ:
وجود ما معمای‌است حافظ؛
که تحقیق‌اش فسون است و فسانه»

و بی‌آلایشی او:
چون طهارت نبود کعبه و بت‌خانه یکی‌ست؛
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود»

پایان سخن

اگر ما به مطالعه‌ای تطبیقی بین اشعار حافظ و مکاتب مختلف روان‌درمانی دست بردیم، نه به این خاطر است که راز ارادت مردم ایران و حتا سایر ملت‌های جهان به شعر حافظ را از دیدگاه روان‌شناسی بررسی کنیم،  بی‌شک حافظ شخصیتی جامع است  که تنها روان‌شناسی نمی‌تواند مبین اشعار او باشد، ولی تأثیر سحر سخنش بر بهبود وضعیت روانی ما امری نیست که بتوان از کنار آن بی‌تفاوت گذشت. مردم این مرز و بوم هم‌واره هنگام رویارویی با مشکلات روانی از این شاعر بزرگ، همت طلبیده‌اند و بر ناراحتی‌ها و ناامیدی‌های خود چاره جسته‌اند و این معجزه‌ی شعر حافظ است که حال آنان را بهبود داده  است. شعر حافظ فشرده‌ی ادبیات فارسی است، نه چون شاهنامه فقط ایرانی است و نه چون مثنوی فقط عرفانی. شعر حافظ آمیزه‌ای است از همه‌ی تمنیات روح انسان و در عین حال فشرده‌ی روح ایران نیز به شمار می‌رود، روح ملتی مرموز که در همه جای تاریخ و جهان اثر گذاشته است و می‌گذارد. ظرفیت تأویل‌پذیری شعر حافظ را نیز در هیچ کلام دیگری  به‌جز قرآن، نمی‌توان سراغ گرفت.

منابع:
پنتریچ. پل و شانک دیل اچ (۱۳۸۶). انگیزش در تعلیم و تربیت، ترجمه‌ی: مهرناز شهرآرای، تهران: علم.
شیلینگ، لوئیس (۱۳۷۹). نظریه های مشاوره، ترجمه‌ی: خدیجه آرین، تهران: اطلاعات.
فصل‌نامه‌ی ناقد. (۱۳۸۳) ،سال اول، شماره‌ی ۳ خرداد، ص، ۲۰۸.
فدایی، فربد (۱۳۸۱). برتری جانبی در مغز، فصل‌نامه تازه‌های علوم اعصاب ،سال سوم، شماره‌ی ۱۵.
فدایی، فربد (۱۳۸۷). یونگ، بنیانگذار روان‌شناسی تحلیلی، انتشارات دانژه، چاپ دوم.
میلین، آیلین (۱۳۸۳). خودآموز فنون ونظریه‌های مشاوره، ترجمه‌ی: مهرداد فیروز بخت، تهران: نشر دانژه.


خصوصيّات شعر حافظ

1- قدرت تصوير

يکي از خصوصيات شعر حافظ، قدرت تصويرهاست و اين از چيزهايي است که کمتر به آن پرداخته شده است.

تصوير در مثنوي چيز آسان و ممکني است. لذا شما تصويرگري فردوسي را در شاهنامه و مخصوصا نظامي را در کتاب‌هاي مثنويش مشاهده مي‌کنيد، که طبيعت را چه زيبا تصوير مي‌کند. اين کار در غزل کار آساني نيست، بخصوص وقتي که غزل بايد داراي محتوا هم باشد. تصوير با آن زبان محکم و با لطافت‌هاي ويژه شعر حافظ و با مفاهيم خاصش چيزي نزديک به اعجاز است، چند نمونه‌اي از تصويرهاي شعری حافظ را مي‌خوانم. چون روي اين قسمت تصويرگري شعر حافظ گمان مي‌کنم کمتر کار شده است ببينيد چقدر زيبا و قوي به بيان و توصيف و توصيف مي‌پردازد:

 

در سراي مغان رفته بود و آب‌زده

نشسته پير و صلايي به شيخ و شاب‌زده

سبوکشان همه در بندگيش بسته کمر

ولي زترک کله چتر بر سحاب‌زده

شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده

عذار مغبچگان راه آفتاب‌زده

گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت

زجرعه بر رخ حور و پري گلاب‌زده

 

تا مي‌رسد به اينجا که:

سلام کردم و با من به روي خندان گفت

که‌اي خمارکش مفلس شرابزده

چه کسي هستي و چکاره‌اي و چگونه‌اي، سوال مي‌کند تا مي‌رسد به اينجا:

وصال دولت بيدار ترسمت ندهند

که خفته‌اي تو در آغوش بخت خواب‌زده

 

پيام شعر حافظ را ببينيد چقدر زيبا و بلند است و شعر چقدر برخوردار از استحکام لفظي که حقيقتا کم نظير است هم از لحاظ استحکام لفظي و هم در عين حال، اينگونه تصويرگري سراي مغان و پير و مغبچگان را نشان مي‌دهد و حال خودش را تصوير مي‌کند، تصويري که انسان در اين غزل حافظ مشاهده مي‌کند چيز عجيبي است و نظاير اين در ديوان حافظ زياد است. همين غزل معروف :

 

دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

به من راه‌نشين باده مستانه زدند

يک ترسيم بسيار روشن از آن چيزي است که در يک مکاشفه يا در يک الهام ذهني يا در يک بينش عرفاني به شاعر دست داده است و احساس مي‌کند که اين را به بهترين زبان ذکر مي‌کند و اگر ما قبول کنيم - که قبول هم داريم- که اين پيام عرفاني است و بيان معرفتي از معارف عرفاني، شايد حقيقتا آن را به بهتر از اين زبان به هيچ زباني نشود بيان کرد.

تصويرگري حافظ يکي از برجسته‌ترين خصوصيات اوست، برخي از نويسندگان و گويندگان نيز ابهام بيان حافظ را بزرگ داشته‌اند و چون درباره‌اش زياد بحث شده من تکرار نمي‌کنم.

 

2- شورآفريني شعر حافظ

از خصوصيات ديگر شعر حافظ شور آفريني آن است. شعر حافظ شعري پر شور است و شورانگيز. با اينکه در برخي از اشکالش که شايد صبغه غالب هم داشته باشد. شعر رخوت و بي‌حالي است، اما شعر حافظ شعر شور‌انگيز و شورآفرين است.

 

سخن درست بگويم نمي‌توانم ديد

که مي‌خورند حريفان و من نظاره کنم

****

در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد

حالتي رفت که محراب به فرياد آمد

****

ما در پياله عکس رخ يار ديده‌ايم

اي بي‌خبر ز لذت شرب مدام ما

****

حاشا که من به موسم گل ترک مي‌کنم

من لاف عقل مي‌زنم اين کار کي کنم

 

اين شعار، سراسر شعر و حرکت و هيجان است و هيچ شباهتي به شعر يک انسان‌بي حال افتاده و تارک دنيا ندارد. همين شعر معروفي که اول ديوان حافظ است و سرآغاز ديوان او نيز مي‌باشد

الا يا ايهاالساقي ادر کاسا وناولها

که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها

نمونه‌بارزي از همين شور‌آفريني و ولولهآفريني است و اين يکي از خصوصيات شعر حافظ است.

آرامگاه حافظ به انگلیسی : Tomb of Hafez

 

3- استفاده‌ي گسترده از مضامين

خصوصيت ديگر شعر حافظ اين است که شعر حافظ سرشار از مضامين و آن هم مضامين ابتکاري است. خواجه مضامين شعراي گذشته را با بهترين بيان و غالبا بهتراز بيان خودشان ادا کرده است. چه مضامين شعراي عرب و چه شعراي فارسي زبان پيش از خودش مثل سعدي و چه شعراي معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجي که گاهي مضموني را از آنها گرفته و به زيباتر از بيان خود آنها، آن را ادا کرده است. اينکه گفته مي‌شود در شعر حافظ مضمون نيست، ناشي از دو علت است : يکي اينکه مضامين شعر حافظ  آنقدر بعد از او تکرار و تقليد شده است که امروز وقتي ما آن را مي‌خوانيم به گوشمان تازه نمي‌آيد.

 

اين گناه حافظ نيست. در واقع اين مدح حافظ است که شعر و سخن و مضمون او آنقدر دست به دست گشته و همه آن را تکرار کرده‌اند و گرفته‌اند و تقليد کرده‌اند که امروز حرفي تازه به گوش نمي‌آيد، دوم اينکه زيبايي و صفاي سخن خواجه آنچنان است که مضمون در آن گم مي‌شود، بر خلاف بسياري از سرايندگان سبک هندي که مضامين عالي را به کيفيتي بيان مي‌کنند که زيبايي شعرلطمه ‌مي‌بيند البته اين نقص آن سبک نيز نيست.

 

آن هم در جاي خود بحث دارد و نظر هست که اين خود يکي از کمالات سبک هندي است. به هر حال مضمون در شعر حافظ آنچنان هموار و آرام بيان شده که خود مضمون گويي به چشم نمي‌آيد.

 

4- کم‌گويي و گزيده‌گويي در شعر حافظ

کم‌گويي و گزيده‌گويي خصوصيت ديگر شعر حافظ است، يعني حقيقتا جز برخي از ابيات يا بعضي از غزليات و قصايدي که غالبا هم معلوم مي‌شود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش يا مدح اين و آن مي‌باشد، در بقيه ديوان نمي‌شود جايي را پيدا کرد که انسان بگويد در اين غزل اگر اين بيت نبود بهتر بود، کاري که با ديوان خيلي از شعرا مي‌شود کرد.

 

انسان ديوان‌هاي بسيار خوب را از شعراي بزرگ مي‌خواند و مي‌بيند در قصيده‌اي به اين قشنگي با غزلي به اين شيوايي بيت بدي وجود دارد و اگر شعر يک دست‌تر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنين چيزي را نمي‌تواند پيدا کند.

 

5- شيريني بيان شعر حافظ

رواني و صيقل‌زدگي الفاظ، ترکيبات بسيار جذاب و لحن شيرين زبان يکي از خصوصيات اصلي شعر حافظ است. بيان او بسيار شبيه به خواجو است. گاه انسان وقتي شعر خواجوي کرماني را مي‌خواند، مي‌بيند که خيلي شبيه به شعر حافظ است و قابل اشتباه با او. اما قرينه بيان حافظ در هيچ ديوان ديگري از دواوين شعر فارسي تاآنجايي که بنده ديده‌ام و احساس کرده‌ام مشاهده نمي‌شود.

بعضي حافظ را متهم به تکرار کرده اند، بايد عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نيست، تکرار ايده‌ها و مفاهيم است. يک مفهوم را به زبان‌هاي گوناگون تکرار مي‌کند، نمي‌شود اين را تکرار مضمون ناميد.

 

 

6- موسيقي گوش‌نواز

موسيقي الفاظ حافظ و گوش نوازي کلمات آن نيز يکي ديگر از خصوصيات برجسته شعر حافظ است. شعر حافظ هنگامي که به طرز معمولي خوانده مي‌شود گوش‌نواز است. چيزي که در شعر فارسي نظيرش انصافا کم است. بعضي از غزليات ديگر هم البته همين گونه است. در معاصرين و خواجو نيز همين طور است. بسياري از غزليات سعدي بر همين سياق است. بعضي از مثنويات نيز چنين‌اند، اما در حافظ اين يک صبغه کلي است و کثرت ظرافت‌ها و ريزهکاري‌هاي لفظي از قبيل جناس‌ها و مراعات‌نظيرها و ايهام و تضادها، الي ماشاءالله. شايد کمتر بتوان غزلي يافت که در آن چند مورد از اين ظرافت‌ها و ريزه‌کاري‌ها و ترسيم‌ها و صنايع لفظي وجود نداشته باشد:

جگر چون نافه ام خون گشت و کم زينم نمي‌بايد

جزاي آنکه با زلفت سخن از چين خطا گفتم

 

7- رسايي بيان در شعر حافظ 

يکي ديگر از خصوصيات شعر حافظ رواني و رسايي آن است که هر کسي با زبان فارسي آشنا باشد شعر حافظ را مي‌فهمد. وقتي که شما شعر حافظ را براي کسي که هيچ سواد نداشته باشد بخوانيد راحت مي‌فهمد:

 

پرسشي دارم زدانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر مي‌کنند

هيچ ابهامي و نکته‌اي که پيچ و خمي در آن باشد مشاهده نمي‌شود. نو ماندن زبان غزل به قول يکي از ادبا و نويسندگان معاصر مديون حافظ است و همين‌هم درست است.

 

يعني امروز شيواترين غزل ما آن غزلي است که شباهتي به حافظ مي‌رساند، نمي‌گويم اگر کسي درست نسخه حافظ را تقليد کند اين بهترين غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبک‌ها و پيشرفت شعر يقينا ما را به جاهاي جديدي رسانده و حق هم همين است. اما در همين غزل ناب پيشرفته امروز آنجايي که شباهتي به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شيوايي مي‌کند.

 

8- بکاربردن کنايه در شعر حافظ

خصوصيت ديگر شعر حافظ به کار بردن معاني رمزي و کنايي است که اين هيچ شکي درش نيست. يعني حتي کساني که شعر حافظ را يکسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه مي‌داند و هيچ معتقد به گرايش عرفاني در حافظ نيستند (واقعا اين جفاي به حافظ است) هم در مواردي نمي‌توانند انکار کنند که شعر حافظ سخن رمزي است يعني کاملا روشن است که سخن حافظ اينجا به کنايه و رمز است:

 

نقد صوفي نه همه صافي بي‌غش باشد

اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

 

9- استفاده از لهجه‌ي شيرازي

خصوصيات لفظي بسياري در شعر حافظ وجود دارد، از جمله چيزهاي ديگري که به نظرم رسيد و جا دارد پيرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت او از لهجه محلي است، يعني از لهجه شيرازي. حافظ در شعرهاي بسيار باعظمت خود از اين موضوع استفاده کرده است و موارد زيادي از اين نمونه رامي‌توان در ميان اشعار حافظ مشاهده کرد. براي مثال استفاده "به" به جاي "با:"

 

اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد

من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم

که تا امروز هم اين "به" در لهجه شيرازي موجود است.

يا در اين بيت:

در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم

کاينچنين رفته است از عهد ازل تقدير ما

و موارد ديگري هم از اين قبيل وجود دارد. مثلا در اين غزل معروف حافظ:" صلاح کار کجا و من خراب کجا" که کجا در اينجا رديف است و "ب" قبل از رديف که حرف روي است بايد ساکن باشد. در حالي که در مصرع بعد مي‌گويد:

"ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا" الان هم وقتي شيرازي‌ها حرف مي‌زنند همين طور مي‌گويند، يعني از لهجه شيرازي که لهجه محلي است استفاده کرده و آن را در قافيه بکار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولي و از اين قبيل چيزها بسيار است که اگر بخواهم باز هم در اين زمينه حرف بزنم نيز بحث بسيار است.

منبع :سایت بیتوته 

https://www.beytoote.com/art/song/characteristics1-hafez.html?m=1


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها